هر بار که نشانی وبلاگتان در لیست بلاگرول کنار وبلاگم بالا می آید
باید سری به گوگل ریدر بزنم
همه نوشته ها درباره بهمن هستند
همه به مساله زندان دلالت دارند
اما هیچ کدام تکراری نیستند
نه شبیه مطالب قبلی یا بعدی
و نه که شبیه نوشته های دیگران
در تمامی شان بخشی از شخصیت تو بروز کرده
بخشی که دست کم به نظر من به صورت نوشتار بروز پیدا نکرده بود
از خیلی سال پیش در خیلی از گزارش هایت یک بهمن بود
پنج شش سال قبل وقتی به این اسم فکر می کردم
که البته به خانه تان هم آمده بودم
در اسفند سال هشتاد و سه
نگاهی انتقادی داشتم
به حضور یک بهمن در کنار سایر اسم ها
مثلا یکهو در میان گزارش می خواندم: به بهمن گفتم .... یا
به بهمن زنگ زدم....یا
چیزهایی از این دست
که من می گفتم این بهمن که برای خواننده اسمی غریبه است
چرا نویسنده به استفاده از آن چنین راحت باید بپردازد
نسبتی که نویسنده با بهمن دارد در ذهن خواننده گنگ می زند
حالا مدت هاست
یعنی از بیش از یک سال قبل
که فکر می کنم حضور نام بهمن
به تنهایی
بدون نام خانوادگی
یا بیان نسبتش با خودت
شاید
نوعی بروز حس عمیقت به او بوده است
حسی که هم مخفی می ماند و هم عیان می شود
یادم هست اول بار بعد از فوت برادر بهمن
شبی که مطلبی نوشته بودی
آنجا
نوشتی "به بهمن عزیزم نگاه می کنم" و الخ
در آن متن واژه یا صفت عزیزم
برایم درخشندگی خاصی داشت
اگرچه کلمه یا صفتی است که فراوان به کار می رود
اما انگار تو آن را در نوشته ات برای روزی نگه داشته بودی
که لازم باشد
و به همین خاطر می درخشید
چند ماه قبل وقتی مطلبی نوشته بودی در مورد بازجویی
و ظرف ماستی که برای بهمن فرستاده بودی
حسین آقا از دوستانم
معلمی که در آستانه بازنشستگی است
مرا دید و گفت
آن نوشته شما را خوانده
و بعد رفته که بخوابد
و آنقدر به آن صحنه فکر کرده
که دیده چند ساعتی گذشته و شب دارد جایش را به صبح می دهد
و هنوز گرفتار آن تصویر دردناک است
قصه محاکمه فامیل توسط امیرمهدی
و سایر مطالب
و مطلب قبلی که چقدر نشان از بی پناهی داشت
وقتی نوشته بودی ما که به آزادی بهمن امیدی نداریم
چقدر قندیل های یخ از کلمه ها آویخته بود
قندیل های یخ و قمه های سرد
و حالا مطلب امشب
تجسم هدیه هایی به تو داده
و اینکه تو آنها را الان به خانه آورده ای
و نگاه تو به آنها
و فکر کردن تو به بهمن
و فکر کردن بهمن به تو
راستی شما دیگر دارید راحت از احساسات تان می نویسید
چیزی که پیشتر نمی کردید
و اصلا گرایشی به این نوع نوشتار نشان نمی دادید
و حالا
می دانم آنچه می نویسید یک صدم حتی حسی نیست که وجودتان را آکنده است
و به همین خاطر نوشتن این حس ها
و پررنگ تر شدن شان
اگرچه تغییری است در لحن نوشتار
ولی از دیگر سو نشان می دهد که ناراحتی شما مدام بزرگتر شده است
و دیدن این
و اینکه من جز خواندنی از دور رفتار دیگری نداشته ام
سرافکنده ام می کند
میزان بروز ناراحتی هم
نمی دانم آگاهانه یا تصادفی
ولی در هر حال
گام به گام در نوشته هایت افزایش می یابد
این نقطه مقابل رفتاری عام است
در رفتار عام
که من نیز در این بابت در چارچوب آن قرار دارم
همچنانکه کلمه عزیزم خیلی زود استفاده می شود
موقع اندوه هم توصیف احساس موجود به سرعت به وضعیتی پررنگ می رسد
چندانکه گاه واژه ها جلای خود را از دست می دهند
اما واژهای تو جلایی دارند که از این بابت به نظرم نتیجه خست توست در کاربردشان
البته هیچ کدام از اینها نمی ارزند به اینکه بهمن ثانیه در زندان باشد
این را می دانم
پاسخ به اين پيام