مردم هرات مثل مردم هر جای ديگر در افغانستان علاقة زيادی به برنامههای راديو بیبیسی (BBC) دارند. گفته میشود حدود ۸۰ درصد مردم افغانستان به برنامههای بخش فارسی يا پشتوی اين راديو گوش میکنند و به آن اعتماد دارند.
اما تعدادی از دانشجويان ژورناليسم در دانشگاه هرات که خودشان اعتمادی به برنامههای بیبیسی نداشتند، به من گفتند که بیبیسی در افغانستان نقش مهمی را ايفا میکند.
اين دانشجويان زمانی را در يک سال و نيم پيش به ياد میآورند که آقای بشردوست، يکی از وزيران افغانستان، ۱۵۰۰ ان.جی.او (NGO) خارجی را در اعتراض به عملکرد نامناسبشان در اين کشور تعطيل کرد. اين اقدام جنجال بزرگی را در رسانههای داخلی و خارجی برپا کرد که در نهايت هم منجر به استعفا (و يا برکناری) بشردوست شد.
راديو بیبیسی همزمان با تعطيلی اين نهادهای غيردولتی خارجی (NGO)ها از بشردوست دعوت کرد تا در برنامة صدای شما به پرسشهای مردم افغانستان در اين باره پاسخ بدهد.
حسين و تعداد زيادی از همکلاسیهايش در دانشکدة ژورناليسم دانشگاه هرات در اعتراض به عملکرد اين «انجیاو»ها و حمايت از اقدام بشردوست به برنامة صدای شما تلفن زدند، گفتندکه بیبیسی هيچ کدام از تلفنهای آنها را پخش نکرد: «بیبیسی فقط تلفنهايی را از افغانیهای مقيم آمريکا، آلمان، انگليس و ديگر کشورهای اروپايی پخش کرد. نه تلفنهای ما را که از داخل کشور تماس گرفته بوديم. هموطنان ما در خارج چه میدانستند اينجا چه خبر است»
دانشجويان و جوانان هرات نيز مثل اغلب جوانانی که در ديگر شهرهای افغانستان از جمله کابل با آنها گفتوگو کرده بودم، دلخوشی از عملکرد NGOهای خارجی نداشتند.
در افغانستان در طول دو- سه سال اخير بيش از ۲۰۰۰ تشکل غيردولتی (NGO) توسط کشورهای غربی تأسيس شده و کمکهای بينالمللی توسط آنها جذب و توزيع میشود.
تعدادی از دانشجويان که از نحوة عملکرد آنها ناراضی بودند، به من گفتند که اين NGOها کمکها را به درستی به مردم نمیرسانند.
حسين عليزاده با دلخوری زياد بارها گفت که «اين NGOها برای مردم هيچ کاری نکردهاند. هيچ کاری.»
همان موقع به ياد آوردم که امير، روزنامهنگار افغانی هم در کابل در همين باره با عصبانيت میگفت: «در حالی که کارمندان دولت و حتی وزيران ما در افغانستان ماهانه ۵۰ تا يکصد دلار حقوق میگيرند، اين مؤسسههای خارجی به کارمندان محلی خود ۸۰۰ تا هزار دلار در ماه حقوق میدهند. خودشان هم که حقوقهای نجومی چند هزار دلاری میگيرند و با اجاره کردن خانههای گرانقيمت و خريدن اتومبيلهای آخرين مدل نه فقط به نابرابریهای افغانستان دامن زدهاند که بخشی از کمکهای بينالمللی را نيز هدر میدهند. شما فکر میکنيد خارجیها هزينة اجارهبهای سنگين خانهها و خريد اتومبيلهايشان را از کجا تأمين میکنند؟ پول همة اينها از محل همان کمکهای بينالمللی تأمين میشود که قرار بود بااستفاده از آن وضع مردم افغانستان بهتر شود.»
همان موقع بود که از او پرسيدم: «مگر شما انتظار داشتيد نيروهای خارجی که برای کمک به کشورتان میآيند، مجانی کار کنند و حقوق نگيرند؟»
گفت: «نه، چنين انتظاری نداشتم؛ اما فکرش را هم نمیکردم که خانههای ۱۰ هزار دلاری و حتی بيشتر برای خودشان اجاره کنند و اتومبيلهای آخرين مدل زير پايشان بيندازند. آن هم با پولی که جهان برای کمک به مردم افغانستان در اختيارشان گذاشته... همچنان که فکر نمیکردم آمريکايیها بهترين مواد غذايی، انواع ميوه و سبزی و مشروبات الکلی را با هواپيما از آمريکا برای نيروهايشان به اينجا بياورند، آن هم از محل همان کمکها.»
امير چند بار از من پرسيد: «شما فکرش را میکرديد؟»
من پاسخش را ندادم، چرا که احساس کردم منظورش از سؤالاتی که میپرسد، شنيدن پاسخ من نيست. او اصلاً نيازی به جواب من نداشت. با اين سؤالها انگار فقط میخواست تأکيد بيشتری روی حرفهايش بکند.
البته اين فقط افغانها نبودند که از عملکرد NGOها در افغانستان ناراضی بودند. بعضی از غربیهايی که برای اين NGOها کار میکردند، خود از منتقدان جدی آن بودند.
يک زن فرانسوی که مدتها با تعدادی از اين NGOها سر و کار داشت، با اندوه و نگرانی زياد از ريخت و پاشهای بیحساب و کتاب آنها حرف میزد: «اغراق نيست اگر بگويم NGOها در حدود ۷۰ درصد از بودجهای را که به عنوان کمک به بازسازی افغانستان دريافت میکنند، صرف خودشان کردهاند نه مردم افغانستان.»
او يک مثال روشن داشت: «يک NGO با ۲۰۰ پرسنل که وظيفة ساخت تعدادی بيمارستان را در افغانستان بر عهده دارد، يکصد اتومبيل آخرين مدل خريداری کرده است. يعنی برای هر دو نفر يک اتومبيل. درهمين حال هيچ اقدامی جدی برای بيمارستانسازی و سرو سامان دادن به امور بهداشتی مردم انجام نداده است.»
اين زن فرانسوی يک نگرانی بزرگ نيز داشت: «من فکر میکنم اين NGOهای خارجی با عملکرد نامناسبشان برای هميشه کار نهادهای غيردولتی را در اين کشور يکسره کردهاند. يعنی کاری کردند که NGO برای اين مردم، مفهومی جز هدر دادن پول و ريخت و پاش نداشته باشد و بیارزش شدن کارهای مدنی و تشکلهای غيردولتی برای آينده اين کشور يک آسيب جدی است.»
محسن مخملباف، فيلمساز ايرانی که بيش از يکسال در کابل زندگی کرده و چند فيلم دربارة افغانستان ساخته است، نيز زمانی به من گفت: «فقط در همين خيابان (قصابهای کابل) که ما در آن زندگی میکنيم، ۲۰ NGO هست؛ تشکلهايی غيردولتی که هر کدام بودجهای از يک کشور برای کمک به مردم افغانستان میگيرند. با بخشی از اين بودجه خانههای بزرگ برای خودشان اجاره کرده و چند تا «اتومبيل پاجرو» زيرپايشان انداختهاند. به عنوان مثال بودجهگرداندن يک NGO ۳۰۰ هزار دلار در سال است که شايد به اندازة سه هزار دلار از آن را برای اين مردم پروژه اجرا کنند.»
يک روزنامهنگار اهل هرات نيز انتقادهايش را دربارة NGOهای خارجی با مثالهايی دربارة مؤسسه ملی دموکراسی توأم کرد: «مؤسسه ملی دموکراسی با نام اختصاری NDI يک NGO آمريکايی است که در شهرهای کابل، قندهار، مزارشريف و جلالآباد دفتر دارد و با برگزاری کلاسهايی برای نمايندگان احزاب و گروههای سياسی و روزنامهنگاران به آنها دموکراسی را آموزش میدهد. آنها به گفتة خودشان میخواهند مفاهيم دموکراسی، چگونگی راهاندازی يک روزنامه و رساندن پيام به دولت و شيوههای تبليغات را به ما آموزش دهند. من خودم گاهی در اين کلاسها شرکت میکنم؛ اما نحوة ارایة بحثها آنقدر سطحی و پيشپا افتاده و شتابزده بوده که ثمری برايم نداشته است. البته برنامة منسجم و منظمی برای کلاسها وجود ندارد و به طور پراکنده و هر از گاه برگزار میشود.»
پرسيدم: «اگر مفيد نيست، چرا در کلاسهايشان شرکت میکنی؟»
گفت: «من هم مثل اغلب نمايندگان احزاب فکر میکنم اگر بروم و ناهار خوبی بخورم، بهتر از اين است که نروم و همة بودجة اين مؤسسه توی جيب کارکنانش برود. آنها هر کدام حقوقهای خيلی خوبی میگيرند و در خانههای گرانقيمت زندگی میکنند تا دموکراسی را به ما ياد بدهند.»
بعد هم با خندهای، طعنه میزند که: «حالا اگر نمیتوانند دموکراسی را يادمان بدهند، در هر ماه يکی- دو بار ناهار خوب که به ما میدهند.»