حسين عليزاده، جوان 24 ساله اهل هرات، هم دانشجو است و هم طلبه.
در دانشگاه هرات رشته ژورناليسم (روزنامهنگاري) ميخواند و در حوزة علميه همين شهر درس طلبگي.
ميگويد: «به اين دليل طلبه شدهام كه از امكانات حوزه مثل حجره و غذاي رايگانش استفاده كنم و بتوانم در دانشگاه درس بخوانم، چرا كه شرايط مالي خانوادهام بدتر از آن است كه بتوانند هزينههاي زندگي و تحصيل مرا در هرات بپردازند.»
خانواده حسين در يكي از روستاهاي اطراف هرات زندگي ميكنند و به قول خودش اگر حجره رايگان حوزه نبود، او هرگز امكان اجارة يك اتاق و اقامت در هرات را نداشت، رفت و آمد هر روزه هم كه با سرماي هرات و هزينههاي وسايل نقليه براي او قابل تحمل نبود.
او تنها كسي نيست كه با استفاده از امكانات و شهريه حوزة علميه در دانشگاه درس ميخواند: «بيش از 90 درصد از طلبههاي حوزة علميه هرات يا دانشآموز مدارس علمي هستند يا دانشجوي دانشگاه. در كنكور سال گذشته تعدادي از طلبههاي حوزه ما در رشته پزشكي، تعدادي در رشتههاي مهندسي و تعدادي هم در ديگر رشتههاي جديد پذيرفته شدند.»
منظور حسين از رشتههاي جديد، علوم دانشگاهي در برابر علوم حوزوي (قديمي) است.
او و ساير طلبههاي حوزة علميه هرات ماهانه حدود 15 هزار تومان شهريه ميگيرند كه هشت هزار تومان آن را آقاي .... ميپردازد.
حسين كه از شيعيان هرات است، با هيجان و خوشحالي زياد از غذاي مناسب و گرماي مطبوع حوزه براي من حرف ميزند و بعد هم به ياد سرماي خانهشان در روستايي واقع در 15 كيلومتري هرات ميافتد و از شيوة گرم كردن آن ميگويد: «به خاطر كمبود و گراني سوختهايي مثل نفت و گاز در افغانستان، ما هم مثل بسياري از خانوادههاي روستايي از دود تنور كه در آن نان ميپزيم، براي گرم كردن خانهمان استفاده ميكنيم.
سعي ميكند برايم توضيح بدهد و من مثل اين كه به حرفهاي يك موجود فضايي گوش ميدادم، چيز زيادي از حرفهايش نميفهميدم و او مجبور شد دوباره از اول توضيح بدهد: «در كف خانههايمان فضاهاي لوله مانندي ايجاد كردهايم كه به تنور نان وصل است، دود تنور به درون اين لولههاي مارپيچي هدايت ميشود و گردش اين دودها فضاي خانه را گرم ميكند و دود در نهايت از همين لولههاي مارپيچي كه همچون لوله بخاري است، از خانه خارج ميشود.
پرسيدم: «يعني خانه را طوري لولهكشي كردهايد كه به تنور خانهتان وصل باشد و هر وقت نان ميپزيد، گرم شويد؟»
با خندهاي گفت: "لولهكشي كه نه! در واقع با استفاده از گل، فضاهاي مارپيچي متعددي در كف خانهمان ايجاد كردهايم."
خانواده حسين و بسياري از خانوادههاي روستايي ( و حتي تعدادي از خانههاي شهري) هر روز نان ميپزند تا هم چيزي براي خوردن داشته باشند و هم با دود ناشي از آن، خانه را گرم كنند. بعد از هر بار نان پختن اين دود تا چند ساعتي در كف و ديوارهاي خانههاي گلي جريان دارد و خانه را كمي گرم ميكند البته فقط كم و نه بيشتر.
شايد در چنين شرايطي حسين حق دارد با هيجان زياد از گرم و نرم بودن اتاقش در حوزه حرف بزند و به آن ببالد.
اين دانشجو ـ طلبه به گفته خودش اگرچه غربيهاي مستقر در هرات را اصلاً دوست ندارد اما هر بار كه در خيابان ميبيندشان با لبخندي به آنها ميگويد:
«I Like You (دوستت دارم)»
پرسيدم: «خب اگر دوستشان نداري، چرا اين را ميگويي؟ با خندهاي گفت: «همينطوري. شايد به خاطر سرگرمي!»
وقتي دوباره با اصرار درباره دليل اين رفتارش از او پرسيدم، گفت: «باور كنيد دليل خاصي ندارد. خيليها مثل من اين كار را انجام ميدهند.»
لحن گفتارش آنقدر صادقانه بود كه فقط توانستم بگويم: "عجب!" كه گفت: «من آمریکایی ها را دوست ندارم و آرزو دارم زودتر از كشورم بروند اما...»
ـ اما چي حسين؟
ـ اما ميخواهم كه تا وقتي امنيت كامل در سرزمينم برقرار نشده، اينجا بمانند و هر وقت صلح و آرامش حاكم شد، بروند.
او علاوه بر اينكه هم دانشجو است و هم طلبه، روزنامهنگاري هم ميكند و با نشريه هريوار، متعلق به هزارههاي ]شيعيان[ هرات همكاري مستمر دارد.
«هريوار» يكي از نامهاي باستاني هرات است. همچنان كه «هريو»، «هري» و «هريوه» كه گفته ميشود به خاطر آمدن آرياييها به اين خطه، به اين اسامي خوانده شد.
در كتاب ميراث باستاني ايران (ترجمه مسعود رجبرينا) دراينباره آمده است: «خطسيري كه از مهاجرت آرياها براساس كتاب مقدس زرتشتي ونديداد اوستا ميتوان به دست آورد اين قوم پس از مهاجرت دستهجمعي از ايرانويچ (خاستگاه اصلي آرياييها) به ترتيب مناطق و ممالك زير را صاحب شدند: «سغد»، «مئورو» يا «مرو»، «باخذي» يا «بلخ»، «ينسايه» كه بين مرو و بلخ واقع شده، هريو (هرات)، كابل و...»
البته در بعضي از كتابهاي باستاني نيز آمده است كه زرتشت زماني در هرات زندگي كرده است. «هرچند دليل متقني دال بر زندگي شخصي زرتشت در هرات در دست نيست ولي شواهد زباني در اوستا آشكار ميسازد كه بايد به زباني سروده شده باشد كه در سرزمين اصلي آرياها در اين نواحي رواج داشته و اين سرزمين بايد جايي در ماوراءالنهر يا پيرامون هرات باشد و لهجهاي كه اين پيامبر ايراني به آن سخن ميگفت شايد لهجة رايج در هرات بوده كه در گاتها به كار رفته است و نسبت به لهجه اوستا كه موبدان همه جا با آن دعا ميكردند، لحن عاليتر و آمرانهتري دارد.» (ميراث باستاني ايران، ص 66)
طبق بخش نخست كتاب ونديداد ششمين كشور آريايي كه اهورا مزدا آفريد «هريوه» (هرات) نام داشت: «آنجايي كه شهر ياران دلير قواي بسيار مرتب سازند، آنجايي كه كوههاي بلند و چراگاههاي بسيار براي چهارپايان... موجود است، آنجايي كه درياي عميق و وسيع واقع است، آنجايي كه رودهاي پهن قابل كشتيراني با خيل امواج خروشان به سنگ خارا و كوه خورده به سوي مرو ـ هرات به سوي سغد و خوارزم شتابد...» (اوستا، پشتها، گزارش پور داود، نشر طهوري)
هرات پس از اسلام نيز در جنبههاي مختلف تمدني و فرهنگي از جمله نوع عمران و تصوف و عرفان خوش درخشيد. به گونهاي كه به خاطر داشتن صوفيان و عارفان فراوان، عنوان «خاك اوليا» نيز گرفت و در عصر تيموريان به خاطر داشتن انبوه هنرمندان، اديبان، انديشمندان، به چنان شكوه و جلالي دست يافت كه تاجالدين سلماني به آن عنوان «چشم و چراغ جميع بلدان» و «جان جهان» نام داد (هرات، شهر آريا، فاروق انصاري)
هرات چشم و چراغ جميع بلدان است
جهان تن است به نسبت هرات چون جان است