روزنامه همشهري يكشنبه .30 . تيرماه 1381
ژيلا بنييعقوب
كاركنان موسسه خيريه و آموزشي امام صدر در جنوب لبنان مدير خود را با نام كوچك صدا ميزنند: «سيده ربابه» كه تعداد زيادي از كودكان يتيم جنوب لبنان را در مؤسسهاي كه به نام برادرش ناميه ميشود، سرپرستي ميكند، به من ميگويد: «بسياري از اين كودكان پدران و مادران خود را در جنگ با اسرائيل از دست دادهاند.» و بعد با لبخند گرمي اضافه ميكند: «از زندگي در كنار اين كودكان احساس سعادت ميكنم.»
ربابه صدر خواهر سيدموسي صدر است كه 24 سال پيش در ليبي ناپديد شد، نام موسي صدر آن چنان با لبنان گره خورده است كه بسياري فراموش كردهاند كه او و اجدادش ايراني هستند و در ايران زاده شدهاند. سيدموسي صدر كه شيعيان لبنان امام صدر مينامندش در اواخر سال 1338 به توصيه آيتالله بروجردي و بنابر وصيت آيتالله سيدعبدالحسين شرفالدين رهبر متوفاي شيعيان به عنوان جانشين آن مرحوم، سرزمين مادري خود را به سوي لبنان ترك كرد و رهبر مقتدر شيعيان اين كشور شد.
با ربابه صدر در دفتر كارش درمؤسسه امام صدر درجنوب لبنان مصاحبه كردم. گلهاي سفيدي داخل يك گلدان كوچك روي ميزش و تصوير برادرش كه بر ديوار پشت سرش قرار داشت، مهمترين تزئينات اتاقش بود.
*در ديدار و صحبت با شما آدم ناخودآگاه به ياد برادرتان آقاي موسي صدر ميافتد. بنابراين ترجيح ميدهم قبل از هر چيز درباره ايشان سؤال كنم. خانم صدر! تاكنون روايتهاي متفاوت و گاه متناقضي درباره چگونگي مفقود شدن برادرتان شنيده شده است. به همين دليل مايلم اسرار ربوده شدن ايشان را از زبان خودتان بشنوم.
حتماً شما ميدانيد كه افزايش رنج ومحنت مردم لبنان و شدت گرفتن تجاوزات صهيونيستها و اشغال جنوب اين كشور، عملاً مانع اعمال حاكميت دولت لبنان بر اين منطقه شده بود. چون اسرائيل از اجراي قطعنامه 425 شوراي امنيت و عقبنشيني از مناطق مرزي سر باز زده بود، امام موسي صدر وظيفه خود ميدانست كه اوضاع بحراني لبنان و عمق خطرهاي تهديدكننده جنوب لبنان را به اطلاع رهبران كشورهاي عربي برساند. رهبراني كه در رسيدگي به اين وضع اسفبار تأثير مستقيم داشتند. ايشان به همين منظور به سوريه، اردن، عربستان سعودي و الجزاير سفر كرد و اين كشورها را به برگزاري نشست محدود سران فرا خواند. از جمله درالجزاير با رئيسجمهوري «هواريبومدين» گفتوگو كرد. بومدين در پايان اين ملاقات كه بسيار صميمانه بود و بيش از چهار ساعت طول كشيد، گفت: «من از ديدار شما بسيار خوشحالم، چون اخبار بسيار غيرصحيحي درباره جنگ لبنان به ما رسيده بود و واقعيتهاي آنجا را نميدانستيم، اما با صحبتهاي شما همه چيز براي من روشن شد.»
بومدين گفته بود: «خواهش ميكنم سفري هم به ليبي داشته باشيد. چون برادرم سرهنگ قذافي هم اخبار ناصحيحي از جنگ لبنان دارد.» صدر در پاسخ به اين درخواست گفت كه به زودي به دعوت دولت ليبي كه خواهان ديدار وي از ليبي و گفتوگو با رهبران آن است، پاسخ مثبت خواهد داد. ايشان در تاريخ 28/2/1978 در دفتر خود پذيراي كاردار سفارت ليبي شد كه او را براي حضور در كنگره خلق و گفتوگو با سرهنگ معمر قذافي به ليبي دعوت و خواهش كرد كه اين سفر در 19 يا 21 آگوست 1978 انجام شود. امام موسي صدر اين دعوت را پذيرفت و در مورد تعيين زمان سفر با تأمل برخورد كرد و حدود يك ماه بعد به كاردار ليبي اطلاع داد كه مايل است سفر در تاريخ 25/8/1978 انجام شود و ناگزير به ترك ليبي پيش از 1/9/1978 است تا بتواند به همسر بيمارش كه در حال درمان در فرانسه است رسيدگي كند. روز جمعه 25 آگوست 1978 ايشان همراه شيخ محمد يعقوب و استادعباس بدرالدين (مدير خبرگزاري لبنان) به ليبي سفر كرد و در هتل «الشاطي» طرابلس به عنوان ميهمان رسمي دولت ليبي اقامت گزيدند. تا روز پنجم كساني ايشان را ديدهاند اما از آن به بعد هيچ كس خبر از او و همراهانش ندارد. روز پنجم اتومبيلي براي بردن آنها به ديدار سرهنگ قذافي به هتل آمد و بعد از رفتنشان تا به امروز هرگز خبري از آنها نشده است.
*آيا آقاي صدر از زمان رسيدن خود به ليبي و در روزهاي بعد با كسي در لبنان تماس برقرار نكرد؟ آيا شما و يا ديگر اعضاي خانوادهتان در آن روزها هيچ تلفن يا نامهاي از ايشان نداشتيد؟
نه. هيچ تماسي نبود. از زمان رسيدن امام صدر به ليبي و طي روزهاي بعد هيچ كس در لبنان تماس تلفني يا نامه يا خبري از ايشان دريافت نكرد و اين برخلاف رويه ايشان در سفرهاي قبلي بود. از همراهان او نيز هيچ خبري نرسيد. با اين كه يكي از آنها يعني استادبدرالدين تنها به دليل پوشش خبري اين سفر با اما صدر همراه شده بود.
*رسانههاي خبري ليبي چهطور؟ آيا آنها هيچ خبري درباره حضور آقاي موسي صدر در ليبي مخابره نكردند؟
رسانههاي خبري ليبي هيچ اشارهاي به حضور ميهمان رسمي دولت خود يعني امام صدر نكردند و از برنامههاي ايشان در اين سفر هيچ خبري منتشر نساختند.
*بعد از اينكه خبري از امام موسي صدر و همراهانش در ليبي نشد، چه اقداماتي از سوي مقامات دولت لبنان براي پيگيري وضعيت ايشان انجام شد؟
پس از اينكه تماسي با ايشان ميسر نشد، مجلس اعلاي اسلامي شيعي لبنان از كاردار ليبي در لبنان خواستار اطلاعاتي درباره وضع ايشان شد اما او از پاسخگويي طفره رفت. چهار روز بعد مجلس موضوع را با رئيس دولت لبنان دكتر سليمالحص در ميان گذاشت و او فوري كاردار ليبي را فرا خواند و خواستار جواب رسمي و فوري شد. ظهر روز بعد وي پاسخ داد كه «امام صدر و همراهانش روز 31 آگوست 1978 با هواپيماي خطوط هوايي ايتاليا به شماره 881، ليبي را به مقصد رم ترك گفتهاند: بنابراين موضوع آنها ربطي به ما ندارد...» با مطرح شدن اين ادعا دولت لبنان يك هيات قضايي به ايتاليا اعزام كرد و اين هيات شكايتي را در اين خصوص تسليم دادگاه ايتاليا كرد كه دولت ايتاليا بعد از چند ماه پاسخ داد كه امام صدر و همراهانش هرگز وارد ايتاليا نشدهاند.
*شنيدهام كه در همان روزها سفارت ليبي در بيروت نامهاي براي مجلس اعلاي شعيه لبنان فرستاد كه در آن تصريح شده بود كه مقامات امنيتي ايتاليا حضور آقاي موسي صدر و شيخ محمد يعقوب را در هتل «هاليدي اين» رم مورد تأييد قرار دادهاند و چمدانهاي آنها نيز به دادستاني كل ايتاليا تحويل داده شده است. آنچه شما ميگوييد با آنچه كه در اين نامه آمده، همخواني ندارد؟ دولت ايتاليا برابر ادعاهاي اين نامه، چه پاسخي داد؟
بله. اما آنچه در آن نامه آمده ادعاي بياساي بيش نبود. اطلاعاتي كه در آن نامه مطرح شده بود با يافتههاي صحيح سيستم تحقيقاتي ايتاليا ناسازگاري آشكار داشت. دستگاه قضايي ايتاليا عوامل كشيك پليس و گمرك فرودگاه و همچنين كادر و خدمه پرواز شماره 881 هواپيمايي ايتاليا كه طرابلس را غروب روز سيويكم آگوست به سوي رم ترك كرده بودند، مورد بازجويي قرار داد، آنها حتي از مسافران بخش درجه يك آن پرواز نيز بازجويي كردند. مسافران و خدمه پرواز تصريح كردند كه اما م صدر و همراهانش هرگز در ميان مسافران هواپيماي مورد نظر نبودهاند.
*خانم صدر! درباره هتل «هاليدي اين» چه ميگوييد؟ دولت ليبي ادعا كرده بود كه آقاي موسي صدر و همراهانش براي ده روز در اين هتل اتاق گرفته بودند. درست نميگويم؟
بعد از چند ماه تحقيق توسط دولت ايتاليا مشخص شد كه دو نفر با چمدانهاي امام صدر و آقاي بدرالدين از ليبي به ايتاليا رفته و در هتل «هاليدي اين» به نام آنها براي ده روز اتاق رزرو كردهاند. يكي از آنها كه عبا و عمامه آقاي صدر را پوشيده بود به گونهاي كه پشتش به قسمت رزرو هتل باشد و كسي صورتش را نبيند، براي مدت كوتاهي در لابي نشسته بود. آنها بعد از ده دقيقه بالا ميروند و لباسهايشان را عوض ميكنند، پاسپورتها را هم در اتاق به جا ميگذارند و هر دو هم فرار ميكنند.
*خانم صدر! يعني شما ميخواهيد بگوييد كساني كه در هتل «هاليدي اين» اتاق رزرو كردند. اصلاً آقاي موسي صدر و همراهان ايشان نبودند؟
بله. مدير اين هتل تأكيده كرده است كه دو فردي كه در ساعت ده صبح روز اول سپتامبر 1978 وارد هتل شده و خود را موسي صدر و محمد شحاده ناميدهاند، واقعاً آقاي صدر و همراه او نبودهاند. زيرا تصاوير آنها با افرادي كه به هتل آمده بودند، هيچ شباهتي ندارد.
*برداشت من از صحبتهاي شما اين است كه معتقديد برادرتان موسي صدر در ليبي ناپديد شده است؟
بله.
*چرا ليبي بايد دست به چنين كاري ميزد؟ آيا ليبي مشكلي با برادر شما داشت؟ اصلاً ميخواهم بدانم ربودن ايشان چه نفعي براي قذافي داشت؟
قذافي سالهاي سال اداي جمال عبدالناصر را درميآورد و ميخواست كه رهبر جهان عرب باشد، اما عربها تحويلش نگرفتند. بعد ميخواست رهبر آفريقا شود. به همين خاطر به كشورهاي فقير آفريقا پول ميداد تا آنها را دور خودش جمع كند. به نظر من تاكنون هر كاري كه كرده، غيرطبيعي بوده است. يك روز با آمريكا درگيري پيدا ميكند، يك روز آشتي ميكند...
*خانم صدر! من پاسخ سؤال خودم را نگرفتم. يعني نفهميدم كه چه انگيزهاي براي ربودن صدر بوده است؟
همه آنها كه اهل خبره هستند قذافي را صاحب ايده نميدانند. امام موسي صدر زماني ناپديد شد كه پيروزي انقلاب اسلامي ايران بسيار نزديك بود. ايشان ارتباط زيادي با امام خميني و انقلاب ايران داشت. برادراني كه از ايران به لبنان ميآمدند، از طريق ايشان در اينجا دورههاي آموزشي لازم را ميديدند. درهمان زمان گروهي از فلسطينيها قصد داشتند جنوب لبنان را وطن خود قرار بدهند كه امام صدر با اين مسئله كاملاً مخالف بود. در همان زمان مسيحيان ميخواستند لبنان را به چهار بخش تقسيم كنند كه صدر از طريق ديدارهايي كه با سران عرب داشت، اجازه نداد اين اتفاق بيفتد. بنابراين وجود ايشان خيليها را خوشحال نميكرد.
*برداشت من از صحبتها شما اين است كه در ماجراي ناپديد شدن موسي صدر، ليبي را مجري دستورات ديگران ميدانيد. لطفاً با صراحت بيشتري به سؤال من پاسخ بدهيد؟
من نميتوانم نام كسي را بگويم فقط ميتوانم بگويم همان كساني كه بر سر راه خير ايستاده بودند. همان كساني كه تحركات امام موسي صدر را براي ايجاد وفاق بين گروههاي درگير در لبنان دوست نداشتند. همان كساني كه...
*خانم صدر! شما نام آنها را نميدانيد يا ميدانيد و نميخواهيد بگوييد؟ كدام درست است؟
شايد صراحت بيان مشكلات ديگري را ايجاد كند و من نميخواهم كه خداي ناكرده باز هم مشكلات ديگري به وجود بيايد.
*پس ميدانيد اما ترجيح ميدهيد كه نگويدد؟
شايد.
*شايد يا واقعاً؟
بله. حرف شما درست است.
*واقعاً قصد نداريد حرفهاي صريحتري درباره عاملان ناپديد شدن برادرتان بزنيد؟ درباره همانهايي كه به قول خودتان دستور با آنها بود؟
فقط ميتوانم بگويم همان كساني كه عاملان واقعي جنگ داخلي در لبنان بودند و اسلحههايشان را فروختند. همانها كه در كشور خودشان جرأت انجام خيلي كارها را نداشتند و دعواهايشان را در لبنان با هم ميكردند... و امام موسي صدر مانع بزرگي بر سر راه آنها بود.
*آيا درباره ماجراي آقاي صدر مذاكره مستقيمي با سرهنگ قذافي صورت گرفت؟
دوازدهم سپتامبر 1978 رئيسجمهوري لبنان استاد الياس سركيس با قذافي تماس تلفني برقرارد كرد تا از او در اين باره توضيح بخواهد و به او اطلاع دهد كه از ميهمانانش خبري نيست. اين تماس عليرغم تلاش در آن روز به جايي نرسيد. شخصي كه پاسخگوي تلفن بود، مدام تكرار ميكرد كه قذافي با اين شماره قابل دسترس نيست و با شماره ديگري تماس بگيريد. تماس با شماره جديد نيز نتيجه نميداد. اما نخستوزير لبنان همان روز موفق شد با نخستوزير ليبي «عبدالسلام جلود» تلفني گفتوگو كند كه اينطور گفته بود:«آقاي صدر از اين سفر خشنود نبود و بدون اطلاع مقامات رسمي و بدرقه رسمي ليبي را ترك گفته است.»
*خانواده آقاي موسي صدر در اين سالها براي روشن شدن وضعيت ايشان چه كرده است؟
ميدانيد كه در چنين مسائلي از دست خانوادهها كار چنداني برنميآيد. بنابراين ما چه ميتوانستيم بكنيم جز اينكه از نظر مردمي و قانوني موضوع را زنده نگه داريم. با اين همه تاكنون هر كار كه از دستمان برميآمده، انجام دادهايم، به عنوان مثال همچنان با دولت ايتاليا در تماس هستيم.
*فكر ميكنيد چه كساني ميتوانند به روشن شدن وضعيت آقاي موسي صدر كمك كنند؟
هر كسي كه انسانيت و حق را دوست دارد، ميتواند به انسان بزرگي مثل امام موسي صدر كمك كند.
*برادر شما، آقاي موسي صدر، 24 سال پيش ربوده شده است. 24 سال زمان كمي نيست. خانم صدر! ميخواهم بدانم با گذشت اين همه سال هنوز هم به زنده بودن برادرتان اميدواريد؟
در تمام اين سالها يك احساسي به من ميگويد كه خدا ايشان را سالم نگه داشته است و شايد رازي بوده كه ايشان از عرصه فعاليتهاي اجتماعي دور باشد. من به قدرت خدا خيلي ايمان دارم. و اگر خواست خدا سلامت ايشان بوده، حتماً سالم است.
*پس احساس شما اين است كه آقاي صدر همچنان زنده است؟
بله. انشاءالله ... البته عقلم هم همين را ميگويد. اگر كساني ميخواستند او را بكشند، چرا در لبنان اين كار را نكردند و او را به ليبي بردند. از بين بردن او در شرايط آن روز لبنان، اصلاً كار سختي نبود.
*فكر ميكنم آخرين خبري كه درباره برادرتان شنيدم، مربوط به چند سال پيش است كه برخي زندانيان زندان ابوسليم شهر طرابلس گفتند او را در اين زندان ديدهاند. شما درباره اين خبر چه نظري داريد و آيا ميتواند صحت داشته باشد؟
ما هم اين خبر را شنيديم. كساني هم گفتند كه با او در زندان بودهاند.
*آيا با كساني كه ادعا ميكردند، برادرتان را ديدهاند، از نزديك صحبت كرديد يا اينكه فقط از دور خبرها را شنيديد؟
معمولاً اخبار زيادي درباره ايشان ميآورند. من براي اينكه عدهاي سوءاستفاده نكنند و هر روز خبرهاي بي اساس نياورند، تاكنون از ديدن اين طور افراد امتناع كردهام.
*پس فقط به شنيدن اخبار اكتفا ميكنيد؟
بله. فقط ميشنوم.
*خانم صدر! مايلم چند پرسش هم درباره خودتان مطرح كنم. قبل از هر چيز مايلم بدانم شما چرا به جاي زندگي در وطنتان ايران، در لبنان هستيد؟
وقتي كه هنوز امام موسي صدر در لبنان زندگي ميكرد و هنوز ناپديد نشده بود، من به همراه خواهر بزرگترم و مادرم كه خدا رحمتش كند-براي ديدار ايشان به لبنان آمديم. همان موقع پسرعمويم شهيد محمدباقر صدر به لبنان آمد و با خواهرم ازدواج كرد. كمي بعد از آن شرفالدين-نوه آيتالله سيدعبدالحسين شرفالدين رهبر متوفاي شيعيان لبنان-از من خواستگاري كرد و قسمت من هم اين بود كه با ايشان ازدواج كنم. من همين جا ماندم و در كنار ادامه تحصيلاتم، فعاليتهاي اجتماعيام را شروع كردم كه مهمترينش اداره مؤسسههاي خيريه و آموزشي امام صدر بوده و هست.
*شما بيش از 24 سال است كه در لبنان زندگي ميكنيد، هيچ در اين سالها به اين فكر نيفتاديد كه به سرزمين مادريتان ايران بازگرديد؟
من هر دو-سه ماه يكبار براي ديدار بستگانم به ايران ميروم. اما راستش را بخواهيد در اين سالها هرگز به زندگي دائم در ايران فكر نكردم.
*چرا؟
من وابستگي و دلبستگي زيادي به شيعيان لبنان دارم. من تمام وقتم را در خدمت به آنها ميگذرانم. در مؤسسه امام صدر، كه من ادارهاش ميكنم تعداد زيادري از دختران بيسرپرست و يا بيبضاعت جنوب لبنان زندگي و تحصيل ميكنند. دختراني كه از صميم قلب به آنها عشق ميورزم و عضو خانواده بزرگ من هستند. من از بودن در كنار آنها واقعاً احساس سعادت ميكنم.
*خانم صدر! شما بيشتر خودتان را ايراني ميدانيد يا لبناني؟
در واقع هر دو. يعني بعضي اوقات احساس ميكنم كه صددرصد به ايران تعلق دارم و زمانهايي تعلق زيادي در خودم نسبت به لبنان احساس ميكنم. بعضي وقتها احساس ميكنم كاملاً ايرانيام و بعضي وقتها هم عجيب احساس ميكنم كاملاً لبنانيام.